اولین خلبان شهید|موهای طلا|را به یادگار برد

شهید خالد حیدری در گروه پروازی آلفارد در عملیاتی معروف به "انتقام" در ساعت ۵ عصر روز ۳۱ شهریور ۵۹ جهت بمباران پایگاه كوت به پرواز در آمد و پس از انجام مأموریت در بازگشت توسط پدافند موشكی پایگاه كوت مورد هدف قرار گرفت.

سرلشكر خلبان شهید خالد حیدری به عنوان فرزند خلف این سرزمین با عشق به دفاع از میهن با از خودگذشتگی و جانفشانی مثال زدنی خود در نخستین ساعات آغاز جنگ تحمیلی به متجاوزان این درس عبرت را داد كه ایران سرزمین شیران و عقابان است و خفاشان و كفتاران در این عرصه مجالی برای عرض اندام ندارند.

"وجینتی(نامی هندی) حمزه زاده"، همسر كرد مهابادی، این شهید خلبان با روایتی خواندنی و ناشنیده از سالهای فقدان همسرش  می گوید:

زمانی كه به عقد خالد در آمدم، سنی نداشتم، اوایل انقلاب سال 57 بود. 14 ساله بودم و مدرسه نمی رفتم. برای كاری به تهران رفته بودیم، خالد را آنجا دیدم و مدتی بعد عروس خانواده حیدری شدم. من به دلیل كمی سن از زندگی چیزی نمی دانستم و شهید حیدری مرا بر طبق اخلاق خوب و انسانی تربیت كرد و هر چه دارم از مردم داری و خوبی و صفا حاصل زندگی یك ساله ام با شهید حیدری است.

هر كس یك بار شهید حیدری را می دید شیفته اش می شد و دوست داشت دوستی و دیدارش را ادامه دهد. وقتی شهید شد ما خبر نداشتیم. تا اینكه همه همرزمانش بازگشتند اما خبری از او نشد. ماموریت او خارج از مرزهای ایران بود. و من همواره منتظر بازگشتش بودم چرا كه خبر قطعی شهادتش را به ما ندادند. شاید برایتان جالب باشد كه بدانید بعد از گذشت سی سال از تاریخ رفتن بی بازگشتش تیرماه سال جاری برایش تندیس گرفتند و ماكت بازسازی شده هواپیمایش را بر سر در ورودی شهر مهاباد جا دادند و سه شنبه این هفته 20 تیرماه برایش مراسم گرفتیم.

12 سال بعد از رفتنش با همرزمش ازدواج كردم اما هنوز با خاطرات شهید زندگی می كنم. ما در سال 57 ازدواج كردیم و او در سال 59 شهید شد.
وقتی یكی از همرزمانش گفت كه دیده است او در كردستان مجروح شده، باورم نمی شد كه شهید شده باشد، دنیایم منقلب شد، روزگار و حكایت كسی كه در عنفوان جوانی در اوج آرزوهای و سرخوشی هایش، همه وجودش را از دست بدهد چه می تواند باشد؟ فكر كنید كسی را كه در زندگی از همه چیز و همه كس بیشتر دوست دارید از دستتان برود، چه حسی می توانید داشته باشید؟

همیشه دوست داشتم 5 شنبه ها بر سر مزارش بروم، اما مزاری وجود نداشت كه ما بر سر آن حاضر شویم و تجدید دیداری كنیم.

یادم می آید روز اولی كه عراق حمله كرد، بعد از دو ساعت كه از خانه خارج شده بود گفت:" من می روم شاید برگشتنی نباشم نزد مادرم برو، اینجا امن نیست." ساكی كه نقشه های جنگی اش در آن بود را برایش حاضر كردم و به خواست خودش تكه ای از موهای دخترمان "طلا" را برایش گذاشتم.

12 سال به انتظارش نشستم در حالی كه در زمان شهادت 15 سال بیشتر نداشتم و جوان بودم. بالاخره بعد از 12 سال خانواده اش رضایت دادند كه من ازدواج كنم، جو شهری به گونه ای بود كه مجبور شدم ازدواج كنم. به خاطر كمی سن با وكالت حقوق می گرفتم و تحمل آن شرایط سخت برایم خفت بار بود اگر از بدبختی و ها تألم هایم برایتان بگویم كتاب می شود.

شهید حیدری متولد 1329 بود. از نظر اخلاقی رفتار خیلی خوبی با من داشت، با اینكه بیست سال با من فاصله سنی داشت. با رفتاری سرشار از مهربانی و اخلاق، به من فهماند زندگی چیست؟

آخرین روز تابستان 59 در همدان پایگاه سوم شكاری نوژه بودیم. مرخصی داشت و در خانه ماند. به دلیل حمله هواپیمایی عراق مرخصی اش لغو شده بود و باید می رفت. من مخالفت می كردم اما او مدام مراقانع می كرد و اصرار به رفتن داشت.از هواپیماهای آبی رنگ عراقی مشخص بود كه برای ایران نیست.
همسر شهید حیدری در ادامه می گوید: متاسفانه من نمی دانستم مقام شهیدمن اینقدر والا بوده وگرنه هیچ وقت ازدواج نمی كردم و به افتخار این بزرگ مرد می ماندم و من گناه این ندانستن را به گردن كسانی می گذارم كه اطلاعی از وضعیت همسرم ندارند.

یادم است زمانی كه بچه هایی را از ریاست جمهوری بردند فرزند دختر من كه تنها یادگار شهید والامقام بود نبردند. این همه بی توجهی جوری است كه من دخترم هم اكنون آن جایگاهی كه باید داشته باشد ندارد. اگر می دانستم شهیدم كیست در زندگی شكست نمی خوردم. خلاء بزرگی در زندگی احساس می كنم با اینكه ازدواج كردم جای خالی او را در زندگی احساس می كنم از نظر مالی تامین بودم افتخار او هم نگذاشت پای كج بگذارم جای شكرش باقی است. شوهرم افسر عالی رتبه ارتش بود.

خانم حمزه زاده علت انتخاب نام طلا برای فرزندشان را اینگونه توضیح می دهد: شهید حیدری در زمان تحصیلش در امریكا با استادش دوستی صمیمی می شود. مصمم می شود تا اگر فرزندش دختر شد نامش را" طلا" بگذارد و اگر صاحب فرزند پسر شد نامش را "توماس" بگذارد(نام آن استاد آمریكایی).

طلا حیدری، تنها یادگار خلبان شهید، فوق دیپلم و ساكن شهر نقده، می گوید: چون جنازه ای از پدرم پیدا نشد، مامان بزرگ و بابابزرگ خدا بیامرز كه سنتی تر هستند می گفتند شاید اسیر باشد برگردد وقتی مستند"آلفارد" در همدان ساخته شد و تندیس شهید رونمایی شد و همرزمانش در رونمایی به مهاباد آمدند،گفتند: "ایشان سقوط كرده است." ماكت هواپیما را كه گذاشتند به صحت این خبر مطمئن شدیم.

اما باز مادر بزرگ گفت: شاید اسیر شده یا در دست عراقی هاست حتی با سقوط صدام مادر بزرگ هنوز هم می گوید باز می گردد نمی خواهد باور كند باور نمی كند.


شهید خالد حیدری در سال 1329 در روستای قلقله از توابع مهاباد چشم به جهام گشود. خالد علاقه خاصی به ادبیات وشعر داشت ودر نقاشی سیاه قلم وخوشنویسی به حدی تبحر داشت كه اثار ماندگاری از خود در این زمینه به یادگار گذاشته است. او در سال 1350 برای گذراندن دوره مقدس سربازی در نیروی هوایی مشغول به خدمت شد. پس از سپری كردن دوره خدمت سربازی در ازمون ورودی دانشكده خلبانی شركت كرد وبا قبولی در این ازمون به نیروی هوایی و دانشكده خلبانی وارد شد.
شهید حیدری پس از طی دوره یكساله مقدماتی در ایران سال 1353 جهت فراگرفتن دوره های تكمیلی به مدت دو سال به امریكا اعزام شد وپس از اموزش پرواز با هواپیماهای تی 37 وتی 38 و اف 4 به عنوان خلبان شكاری به ایران بازگشت وپس از شش ماه حضور در پایگاه یكم شكاری در سال 1356 به پایگاه سوم شكاری منتقل شد. با اغاز جنگ همگام با سایر خلبانان شجاع به پاسداری از اسمان میهن خویش پرداخته و سرانجام در تاریخ 1359.6.31 در حالی كه به همراه تیم الفارد از پایگاه سوم شكاری مامور بمباران پایگاه هوایی كوت در استان میسان عراق بود هواپیمایش مورد اصابت یك فروند موشك سام قرار گرفت ودر رودخانه دجله سقوط كرد وشهید حیدری به همراه كمكش محمد صالحی به شهادت رسید. هر ساله و در هفته دفاع مقدس از خانواده محترم این شهید به عنوان اولین شهید نیروی هوایی در دفاع مقدس و شهید وحدت در استان اذربایجان غربی تجلیل به عمل می اید. پس از سال ها در جریان لایروبی رودخانه دجله لاشه ی هواپیمای شهید حیدری به دست آمد.

منبع:سایت ساجد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: شنبهبرچسب:,
ارسال توسط خوشخو

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی